لایه های اجتماعی در ایران امروز

 

چند شب پیش، حین خروج از محل کار، به دو جوان برومند برخوردم که طی یک مذاکره کوتاه و سازنده در حضور قمه، تصمیم بر این شد که گوشی تلفن من از این پس متعلق به آنان باشد!.

هرچند وقوع این امورِ تلخ دیگر چندان عجیب نیست و همه میدانیم که با افزایش بیکاری و فقر، خشونت و بزهکاری در جامعه افزایش پیدا میکند، اما نگرانی از گسترش و سرعت بالای شیوع چنین ناامنی هایی، این پرسش را به وجود میآورد که کدام لایه های جامعه زودتر و بیشتر تحت تاثیر این معضلات قرار گرفته یا میگیرند؟.

جامعه شناسان به ما گفته اند که جوامع از سه لایه کلی به شکل هرم تشکیل میشوند که بخش بالایی هرم را دارندگان ثروت های بالا و غیرمتعارف، بخش میانی را طبقه متوسط و بخش پایینی یا قاعده هرم را نیز طبقه ضعیف یا فرودست جامعه تشکیل میدهند که نماد جامعه سالم و توسعه یافته مساحت بزرگتر بخش میانی است و هرگونه انحراف از این اندازه ها، نشانی از عدم توازن در جامعه است. اما قطعاً مسئله به این سادگی ها نیست و در جامعه کنونی ایران نیز کمی پیچیده تر!. در واقع به نظر میرسد که در هرم اجتماعی ایران 7 لایه در سه طبقه وجود دارد که از میانه هرم به پایین علی الاصول مفهوم طبقه در حال محو شدن است.

اگر بخواهم لایه بندی طبقات را بطور ساده در جامعه ایران امروز نشان بدهم، می توانم لایه های زیر را تصویر کنم:

 

1- طبقه کوچک فوقانی، همانطور که معرف همگان است، بخشی است که خود را تافته جدا بافته از جامعه میداند و در میان عموم به رانت خوار یا رانت بر معروف است. کار دیگر این بخش غیر از استفاده از رانت های غیر قانونی، توزیع رانت نیز هست یعنی میزانی از همان رانت ها را نیز در نقش توزیگر به اطراف خود پخش میکند تا خود را در حصاری امن نگه دارد. شناخت این طبقه اکنون برای مردم آسان و اعضای آن مشخص هستند. این بخش جامعه که به تعبیر میلووان جیلاس خود طبقه جدیدی هستند اصولاً در میان مردم نیستند و با جامعه آمیزشی ندارند چون با چیزی به نام ایران و ایرانی ارتباط چندانی ندارند و علقه های سرزمینی و عاطفی و اجتماعی خود را در ورای مرزهای ایران جستجو میکنند و دغدغه مهمشان نیز حل شدن و پذیرش جامعه میزبان است و هر قدر لازم باشد در صرف پولهای بادآورده و تغییر چهره و زبان و هویت کوتاهی نمیکنند! بنابراین علاقه ای نیز برای بازگشت به ایران از خود نشان نمیدهند چون منطقی هم نیست که انسان در داخل صندوق پول زندگی کند!. اما این بخش خصوصیتی ویژه دارد و آن الگو بودن است! و لااقل برای دو بخش بطور مستقیم و یک بخش بطور غیر مستقیم نقش راهنما و کمال مطلوب را بازی میکند.

2- بخش پایینی و پیوسته این طبقه که اولین مقلد بخش رانت خوار است و سعی دارد تا تمام رفتارهای طبقه بالاسر و ولینعمت خود را مو به مو تکرار کند. استخوان بندی این طبقه عمدتاً از دوستان بسیار نزدیک و متعهد! و اقوام نسبی و سببی تا لایه های سوم و چهارم این قوم و خویشی تشکیل شده و در ازای برخورداری مطلوب از تمکن مالی، نقش کارگزار طبقه بالاسری را نیز بازی میکند. این طبقه به تعبیری دورچین ظرف طبقه اصلی رانت خوار است و از نوع تقلید رفتارش میتوان به ارتباطات و اتصالاتش! با طبقه فوقانی پی برد. از خصوصیات اصلی این بخش اصرار بر زیرپا گذاشتن یا شکستن قوانین موضوعه یا عرف جامعه به علت تمکن مالی و نشان دادن شجاعت! و لاقیدی خود نسبت به عموم است. خشونت کلامی و تحقیر دیگران صفت بارز این بخش است. رفتار بارز این طبقه که عموماً ناشیانه و از سر نادانی است، دائماً میان بروز افاده گونه ی رفتارهای مذهبی و غیر مذهبی در نوسان است چون اصولاً هیچگونه فهم و آگاهی برای باور یا ناباوری به مرام و عقیده ای در میان این قشر وجود ندارد و فقط مسابقه برای انباشت سرمایه و آماده نگهداشتن یک پای برای فرار، رفتار این گروه را تشکیل میدهد.

3- لایه بعدی، لایه ایست بی سر و سامان!. به واقع به طبقه متوسط جامعه تعلق دارد ولی از خاستگاه خود گریزان است. این طبقه درس خوانده است، تا حدودی کتابخوان است، لااقل به خواندن خبرها در اینستاگرام و تلگرام و تحلیل دو ثانیه ای آنها دلبستگی دارد!. اما چون ذاتاً اداری مسلک و یا کاسب میان مایه است، فشار اقتصادی را حس میکند. و نقطه درد مشترکی با بقیه جامعه دارد، اما آنچه که این بخش را از طبقه خود جدا میکند نبود عمق فکری و اصالت ذاتی است، گویی فشار اقتصادی مغز افراد این طبقه را تخلیه میکند بنابراین واکنش این قشر به تحولات اجتماعی، فراموشی و هویت زدایی از خود است برای تبدیل شدن به طبقات بالایی!، اما از آنجا که فی نفسه ارتباط و راهی به طبقات بالاتر ندارد از خود ویترینی برای اطوارهای طبقات فرادست میسازد!. این آشفتگی های فکری از افراد این طبقه، گروهی مجیزگو و دنباله روی کور میسازد. مصداق مَثَل جیب خالی و پز عالی این طبقه هستند که با وجود فشارهای متعدد، تمام تلاش خود را برای داشتن اتومبیل فلان مدل و اجاره منزلی در فلان منطقه و رفتن به فلان مکان برای مسافرت و تفریح - عموماً به قیمت وام و قرض و حذف دانش و آگاهی و حتی ارتباطات اجتماعی - انجام میدهند و پس از ارضای رضایت خاطر، دوباره در دور باطل گرفتاری و فشار و یافتن مقصر در زندگی میافتند و چون درد و گرفتاری نیز باید مدرن و چشمگیر باشد، بدون شناخت و آگاهی به تراپیست ها و روان درمانگران عموماً بی مایه مراجعه میکنند. در واقع این قشر پا در هوا را میتوان به یکسان در مطبهای روانکاوی، لابی های فالگیری و اتاق های رمالان و طلسم بندان یافت!. این طبقه بخاطر بحران هویتی خویش و عدم همجوشی با طبقه متوسط از طرفی و ناکامی در تبدیل ماهیت خویش به طبقه و شکل دلخواه و عدم پذیرش از جانب بالاسری ها از طرف دیگر، اصولاً طبقه ای خشمگین و سرخورده است بنابراین بروز رفتارهای خودخواهانه در عرصه عمومی اجتماعی برای خودنمایی و ابراز خشونت کلامی برای توجیه خویش از بارزترین رفتارهای این طبقه است. طبقات سه گانه بالا روی هم رفته به نظر من طبقه زرد اجتماعی را تشکیل میدهند که خصوصیات مشترک آنها، بی فکری، افاده های بی مقدار، کمّی گرایی افراطی (به معنای سنجیدن هر چیزی با پول حتی تنفس!)، دنباله روی از الگوهای بی ارزش، توزیع اخبار زرد و عدم ثبات رفتار است.

4- طبقه خاکستری بجا مانده از طبقه متوسط، که علاوه بر تحمل فشارهای اقتصادی، بخاطر درک بالا و اصالت ذاتی خود، از تنش های آشکار و پنهان اجتماعی نیز زجر دیده و سرخورده است و توان بی قیدی و بی اعتنایی به محیط اطراف را ندارد. این طبقه - که به سرعت در حال تبدیل شدن به نیم طبقه و محو کامل است - نه ارتباطی با طبقات بالایی دارد و نه تمایلی به این ارتباط. اصولاً زبان ارتباطی این طبقه با باقی طبقات متفاوت است و نوع حساسیت های فکری، از این طبقه، طبقه ای شکننده و دوری گزین ساخته است. این طبقه ی به واقع، درمانده! سعی دارد درمان هر دردی را در گفتگو و اندیشه جستجو کند و چون معمولاً صدای ظریف و نارسایی دارد، صدایش شنیده نمیشود و در نتیجه به کنج عزلت میخزد. این طبقه در ایران فاقد قدرت عملی است و چند دستگی های فکری آن که میتوانست نقطه قوت آن باشد عملاً به پراکندگی آن منجر گردیده است. نکته دردآور اینجاست که در کشورهای توسعه یافته و یا کشورهای نرمال بیشترین قدرت تغییر و رساترین صدا برای فریاد و درخواست اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متعلق به این طبقه است و حکومتها سعی در حفظ و تقویت این طبقه به عنوان اهرم ثبات اجتماعی و یگانه راه ارتقای توان فکری و فرهنگی جامعه دارند اما در ایران امروز، این طبقه چون یخ در زیر آفتاب داغ تابستان است!. ابعاد این طبقه تقریباً ثابت است، حداقل اینکه بزرگ نمیشود! و هر اتفاقی که بیافتد روش و فکر این طبقه تغییر نمیکند بلکه به اصولش پایبند تر میشود. افراد این طبقه در ارتباطات و جمع های دوستانه ویترین های خوبی برای سخنوری و ارائه اطلاعات هستند و در عرصه عمل برای امرار معاش، امین ترین افراد برای انجام امور دفتری و اداری صاحبان سرمایه ای هستند که خود را متعلق به طبقه سوم میپندارند! بنابراین شکاف میان این دو قشر از طبقه متوسط مدام در حال گسترش است. قشر نوکیسه ای که همگنان خود را بی عرضه میپندارد و قشر فرهیخته یا نسبتاً فرهیخته ای که با نگاه و کلامش نوکیسگی را به تمسخر و تحقیر میکشد.

5- اگرطبقه پیش گفته را از سر تسامح، طبقه روشنفکر بنامیم، طبقه متوسط غیرروشنفکر یا عوامی نیز در پایین دست یا در بعضی موارد در اختلاط با این طبقه وجود دارد. این بخش نومتوسط از نظر جمعیتی اکثریت جمعیت طبقه متوسط را تشکیل میدهد. صفت نومتوسط، صفت نوساخته ایست برای بیان این که بخشی از این طبقه، از نظر فرهنگی و رفتاری فرودست محسوب میشوند اما برخورداری از تمکن متوسط مالی و گرایش به آپارتمان نشینی و حرکت به سمت جغرافیایی فرهنگی بنام "بالای شهر" از آنها طبقه ای متوسط ساخته است. این طبقه که از نظر فکری بی مایه است بخش اعظم خرافاتی جامعه و آنچه که عوام و تابع هدف پوپولیست ها نامیده می شود را تشکیل میدهد. رفتارهای جمعی این بخش گله وار و بر اساس احساسات ناسنجیده است. اعضای متمول این طبقه عموماً از طریق بهره گیری از راهکارهای ناسالم اقتصاد دلالی در سطح خرد مثل واردات قاچاق یا کارپردازی برای صاحبان سرمایه های رانتی به تمکن مالی دست پیدا کرده و اکثرشان نقش دونده و پادوی اقتصادی طبقات اول و دوم را بازی می کنند و به این طریق خود وارد طبقه سوم می شوند یعنی همان طبقه مقلد بی هویت. تفاوت فاحش و عدم تناسب  سطح فرهنگی و مالی این طبقه در نوع و نحوه مصرف هر چیزی از اثاثیه منزل تا خریدهای سوپرمارکتی جلوه ای روشن و زننده دارد. این طبقه نیز بطور ناشیانه و ناآگاهانه رفتارهای خام خود را مانند طبقات سوم و دوم در رسانه های اجتماعی زرد به رخ مردم و عوام می کشند و برای خود اعتبار و پذیرش مجازی! کسب می کنند. خطر یا ضرر این طبقه برای جامعه، رفتارهای سودجویانه، بی منطق و کوتاه مدتی است که بر اساس برآوردها یا باورهایی بی مایه و بدون آگاهی صورت میپذیرد و زیست فرهنگی اجتماعی را در خطر نزول به سطحی پایین و گریزان از تغییر و توسعه قرار میدهد. البته این طبقه را خطری نیز تهدید میکند و آن اینکه در زمان بروز خطر برای طبقات اول و دوم در مبارزات و مناسبات قدرت، این طبقه است که نقش سپر بلا را بازی کرده و قربانی خواهد شد. به هر حال بازیگران این طبقه با کمی هوشیاری میتوانند بفهمند که تمکن مالی بدون هزینه بدست نمیآید ولی نزدیک بینی وکوتاه فکری ذاتی این طبقه اصولاً با هوشیاری منافات دارد!.

6- طبقه سیاه فرودست جامعه که از نظر رفاه و تمکن مالی و مادی زیر خط استاندارد یا فقر زندگی میکند و تلاشش برای برکشیدن خود از ورطه ناداری با ناکامی روبروست بنابراین دست به خشونت میزند. این خشونت هم عصبیت و ناسازگاری کلامی دارد هم رفتاری. این قشر  - عموماً جوانان و میانسالان آن -  دائماً در این پارانویا سیر میکند که دیگران مرتباً مشغول اجحاف و خوردن حق آنند بنابراین باید حق خود را بگیرد و در حالی که نه تعریفی از حق خود و دیگران دارد و نه راه احقاق حق را میداند نسبت به همه چیز و همه کس معترض و متعرض است. افراد این طبقه در رده های پایین شغلی در شرکت ها جذب شده ولی دوام نمی آورند - البته اگر اصولاً تمایلی به کار کردن داشته باشند - و پس از مقایسه خود با دیگران و بدون توجه به بی هنری و بی دانشی و بی تخصصی خود، دست به خشونت برده و انتقام ناکامی خویش را از جامعه میگیرند. دزدی های خشونت بار با سلاح های سرد و گرم، تهدید مردم در معابر عمومی و راه بندان ها و درگیری های گروهی، رفتارهای رعب آور این گروه هاست. رفتار افراد این طبقه چه بصورت فردی و چه جمعی سرشار از نوچه مآبی است. اینان در تنهایی به زور بازو و عربده و سلاح سرد گردن نهاده و از چنین بالاسری هایی استقبال نیز میکنند چون در پناه این حمایت میتوانند رفتارهای شریرانه خود را بروز دهند و صد البته از دستاوردهای خود سهم بزرگان! را نیز میپردازند. در رفتار جمعی نیز در عین حال که تحت تاثیر حسرت گونه رفتارهای طبقات اول و دوم -  به عنوان الگو -  قرار دارند، در بروز رفتارهای عوامانه چه از نوع مذهبی و چه هنجارشکنانه و ضد اجتماعی راه افراط میروند و هدفشان نیز صرفاً خودفروشی و متفاوت نمایی است و سعی دارند تا خود را از این طریق به طبقات بالا نزدیک کنند و نوکری و چاکری این طبقه را چه بصورت شرخر، یا محافظ شخصی یا مراقب املاک آنان بازی کنند و همان رفتار نوچه مآبی را این بار در تلفیق با قدرت حمایتی طبقه نوکیسه بروز دهند بنابراین همیشه و همه جا این طبقه به دنبال یک حامی و ولینعمت است چون توانایی فکری و ارادی استقلال را ندارد اما خطرش اول برای طبقه چهارم و سپس برای طبقه سومی است که اشتراکات رفتاری خاصی با آن دارد، هر دو طبقه مجیزگو، دنباله رو، بی فکر و سطحی، دارای رفتارها و گویشهای غیر واقعی و ساختگی و به شدت به دنبال جلب توجه به هر قیمت هستند.

7- قاعده خاکی رنگ هرم اجتماعی که رنگ غبار آلودگی فقر و بی پناهی بر چهره شان ابدی می نماید! و نه یارانه، نه کمک های مقطعی و نه مشاغل دون پایه، کمکی به حال و وضع این طبقه نمیکند. این طبقه شباهت عجیبی با طبقه چهارم دارد! بی پناهی! اما شدیدتر چون عملاً طبقه ایست پایمال شده و خارج از میدان اجتماع؛ به ویژه آن بخش از افراد درستکار این طبقه که با وجود فقر و ناکامی، به اصول اخلاقی خود پایبندند. حجم این طبقه نیز در نوع خود عجیب و در نوسان مستمر است، ابعاد این طبقه که بخاطر وجود تورم فزاینده و گسترش فقر عمومی دائماً در حال گسترش است دارای مرز ثابتی نیست چون در همان حال این مرز با ورود دائمی نوجوانان تا میانسالان به طبقه بالایی خشونتگرا، در حال شکستن است یعنی هر چه حجم لایه تحتانی زیر خط فقر گسترده تر شود، میزان ورود به قشر کج رفتار و بزهکار جامعه بیشتر میشود و این نیز یعنی گسترش خطر ناامنی فیزیکی و روانی در جامعه. نکته دیگر اینکه موج زایش بزهکاری این طبقه سالهاست که کودکان این قشر را نیز در برگرفته است که با رشد این کودکان در خیابان ها خطر فروپاشی امنیتی و اخلاقی جامعه سرعت خواهد گرفت.

***

کمی دقت و تعمق در شرایط اجتماعی ایران، نگرانی زایدالوصفی را از این گسیختگی اجتماعی به وجود می آورد. به ویژه که امروزه در دنیا شرایط اجتماعی را از طریق تولید سرمایه اجتماعی، یکی از ابزارهای مهم و اساسی توسعه و پیشرفت اقتصادی به حساب می آورند و جامعه ایران نه تنها سرمایه اجتماعی جدیدی را تولید نکرده که در حال از دست دادن اندک سرمایه اجتماعی خویش است و معلوم نیست که با افزایش لایه های اجتماعی معارضی که هر یک، امنیت خویش را در گرو انزوا یا تبانی با یکی علیه دیگری جستجو میکنند چه بر سر جامعه ایران خواهد آمد.

آیا تدبیری هست......؟!

 

محمدرضا صدقیـانی فر

استراتژیست      

شهریورماه 1401