ارتباطات نهادینه شده و نگرشی به اقتصاد چین

 

امروزه اکثر افراد به این امر واقفند که ایزوله کردن یک جامعه مانع پیشرفت آن می گردد و عدم ارتباط ایران باجامعه جهانی موجب استقلال اقتصادی ایران و خودکفایی نخواهد شد.

این مطلبی است که این روزها زیاد شنیده می شود؛ هـم از زبان کارشناسـان مختلف در رسانه ها و هم در مجامع آکادمیک و انجمن ها و گپ و گفت های دست اندرکاران خرد و کلان اقتصادی ....      

این حرف، حرف درستی است. جهانی سازی در واقع روی داده است و وابستگی متقابل کشورها، جوامع و شرکتها به یکدیگر، تبادلات فرهنگی و اقتصادی را چنان تنگاتنگ نموده است که تصور زندگیِ تنها، برای اکثر مردم دنیا و سیاستگذاران، امـری مشکل و غیرقابل قبول بنظر می رسد و به همان ترتیب، سیاستمدارانی که کوس جداسری بزنند خیلی پذیرفته و معقول جلوه نمی کنند.  

بنابراین روشنفکران و عامه مردم دراین زمینه درست می گویند.

ولی مطلب مهمتری در این میان وجود دارد که ظاهرا زیاد به چشم نیامده است و آن، اینست که چگونگی و کیفیت ارتباط یک جامعه با سایر جوامع دنیا، بستگی تام و تمام به چگونگی و کیفیت ارتباطات در درون یک جامعه دارد. 

در واقع ارتباطات بین المللی هر کشور، رفتاری است که از ارتباطات درونی یا ملی اش شکل و مایه می گیرد.  سوال این است که اگر ما معتقدیم که جامعه ایران باید با جامعه جهانی در ارتباط کامل بوده و مزایای اقتصادی را مبادله کند، در درون ایران و میان صنایع و کسب و کارها و جوامع و خرده فرهنگ ها چه میزان ارتباطات و پیوستگی وجود دارد؟

چقدر روابط درون فرهنگی و تبادلات فکری و به تبع آن تبادلات اقتصادی اعم از ایده ها و روش ها و اعتمادسازی در جامعه ایران نهادینه شده است؟

باکدام سرمایه ناشی از ارتباطات داخلی، متوقع ارتباطات تجاری با دنیای پیرامون هستیم؟

چه میزان نفع شخصی را در نفع جمعی دیده ایم و باور به اولویت تامین نفع جمعی و مشارکت داریم؟

و بسیار سوالاتی از این دست ....

در دنیای تجاری امروز، بروشنی معلوم است که عمده ترین نقطه ضعف کسب و کارهای ایرانی، توانایی مذاکره است. یعنی اگر بفرض، امروز تحریم ها لغو شود و فضای تجاری و سیاسی گشایش پیدا کرده و برابری نرخ ارز به نفع پول ایران تغییر کند و قدرت چانه زنی پولی ما را نیز افزایش دهد و کالاها و محصولاتی قابل رقابت با مشابه خارجی را نیز داشته باشیم؛ در اقناع یک بازار خارجی چقدر موفق خواهیم بود؟

بطور مثال فرض کنید با شرایط ایده آل پیش گفته، بخواهیم شاهد رقابت یک شرکت خصوصی ایرانی با رقبای خارجی برای فروش قطعه ای صنعتی به اسپانیا باشیم، مزایای قیمت تمام شده و کیفیت و بسته بندی و خدمات و ... به کنار؛ با کدام تکنیک های مذاکره و ارتباط میتوان اسپانیایی ها را قانع کرد که شرکت ایرانی را ترجیح دهد؟

اصولا استراتژی شرکت های ایرانی برای مذاکرات تجاری چه در بخش دولتی و چه بخش خصوصی چیست؟...

همانگونه که از منظر جامعه شناسی، جامعه کوتاه مدت تعاریفی دارد، از منظر اقتصادی نیز جامعه بدون ارتباط یا جامعه ای که ارتباط را بدرستی بلد نیست، جامعه ای کوتاه مدت است و ناچار است که منتظر باشد تا سایر جوامع در الویت بندی خود، با آن ارتباط برقرار کنند.

 عمده ترین دلیل نیز این است که جوامع پیشرو از نظر ارتباطی و اقتصادی، وقت خود را برای ایجاد ارتباطات ناقص یا آموزش ارتباط به دیگر کشورها تلف نمیکنند در حالیکه می توانند با صرف زمان کمتر، با جوامع همسان به منافع متقابل بیشتری دست پیدا کنند.

پس بجاست اگر بپرسیم در دنیای امروزِ ارتباطات که کشورها بسرعت در پی جذب شدن در جامعه جهانی هستند، ایزوله شدن و تفکر اقتصادی کوتاه مدت، چه منافعی برای کشورها دارد؟ در دنیای امروز چند جامعه کوتاه مدت می توان یافت؟

***

حال بیایید از این زاویه نگاهی نیز به جامعه و اقتصاد چین -  بعنوان الگویی مطلوب و رشک برانگیز برای بسیاری-  بیاندازیم:

جامعه چین، در پس زندگی 70 ساله تحت رژیم سخت گیر کمونیستی، از برقراری ارتباط ناتوان بوده و بخش های جغرافیایی و فرهنگی گوناگونی که جامعه چین را می سازند، از تبادل تنوع فرهنگی عاجز بوده اند. این ناتوانی – همانگونه که ذکرشد ره آورد بیش از نیم قرن ایزوله سازی تحمیل شده از طرف حاکمیت بود؛ در نتیجه زمانی که حکومت چین بنا به اضطرار و تحت فشار ناشی از تنهایی و فقر – تصمیم به تعدیل سیاست های کمونیستی- سوسیالیستی خود گرفت و خواست به دنیا لبخند بزند، دنیا اخم پشت چهره چین را در لبان دوخته مردم این کشور، بروشنی مشاهده می کرد.

چیزی که دولت چین قادر به درک آن نبود، این بود که درطی دهه های گذشته، آداب تجارت در جهان تغییر یافته و نقش اصلی از تجارت دولتی به تجارت غیردولتی و خصوصی منتقل شده بود همچنان که امروزه نیز نقش دولتها در اقتصاد جهانی رفته رفته کوچکتر می شود و  بازرگانان غیردولتی ترجیح می دادند و میدهند که با اشخاص و افراد غیردولتی به مبادله بپردازند، درحالیکه دولت چین بعنوان یک بازیگر بزرگ اندازه، درپی یافتن همبازی بود!.     دولت چین چیزی از رقابت نمی دانست؛ نمیدانست که سرمایه به سمت ارتباط می رود نه دستور؛ سرمایه دررقابت زایندگی دارد، نه دربلوکه شدن؛ رقابت نیز بر مبنای ارتباط شکل  میگیرد نه درفضای ایزوله؛ رقابت ایجاد کننده نفع عمومی است و درنفع عمومی است که هر ذینفعی، چیزی به سرمایه می افزاید چون بدنبال نفع خویش است؛ و در تعریف نفع و پیگیری آن، ابتکار عمل و انگیزه، میدان عمل می یابد و انگیزه و میدان عمل نیز خود درفضای ارتباطی مفهوم پیدا می کند. و دولت و جامعه چین، فاقد این همه بودند ....

 بنابراین زمانی که دولت چین بااتخاذ سیاست های درهای باز، به جذب سرمایه پرداخت، امکانات و آورده اش فقط زمین و کارگر ارزان بود و هنوز هم رکن اصلی آورده چین در جذب سرمایه های جهانی همین نهاده هاست. 

چرا کارگر ارزان؟ چون جامعه چین بخاطر عدم وجود ارتباطات درونی سازنده، فرهنگِ تبادل دانش و تجربه و تخصص و گردش سرمایه انسانی را تجربه نکرده بود، بنابراین دولت چین با درهم آمیزی تحصیلکردگان دانشگاهی شهرنشین و دهقانان فقیر و بیسوادِ بزور از زمین جداشده، توان نیروی انسانی اش را بعنوان نیروی کار کم تخصص و بی تخصص، در طَبَق اخلاص برای سرمایه گزاران  خارجی گذاشت و از طرف دیگر، با وارد آوردن فشار، بخشی از آنها را وادار به یادگیری و تبدیل شدن به نیروی متخصص و کارگر ماهر نمود. (در جامعه دارای ارتباطات درونی نهادینه شده، آموزش و ارتقاء با ترغیب و تشویق و تعریف منافع صورت می گیرد نه با فشار). در وجه دیگر، دولت چین با ساخت و پرداخت شرکت هایی با پوشش خصوصی، به میدان رقابت جهانی آمد، در حالیکه جهانیان و بویژه کشورها و شرکت های صاحب سرمایه، بخوبی میدانستند که شرکت های خصوصی بتدریج و با زحمت و استمرار رشد کرده و طی چند نسل به کمپانی هایی با ابعاد جهانی تبدیل می شوند نه این که یک شبه از دل اقتصادی عقب مانده، دستی و کشاورزی، ابَرشرکتهایی پدید آیند که نه تنها به تبادل سرمایه بپردازند بلکه اقدام به بلعیدن مشابهین خارجی خود کنند.

اما این سرمایه از کجا آمد؟

رفتار دولت چین در انباشت سرمایه نیز درنوع خود جالب توجه و مبین نقص ارتباطات نهادینه شده درونی است. شیوه دولت چین در انباشت سرمایه - البته فقط از نوع نقدی – شیوه انباشت تصاعدی است یعنی سهم نقدی خود از مشارکت را تبدیل به اوراق قرضه و سپرده های کلان جهانی می کرد و سود هنگفت آن را یا به اصل سرمایه اضافه می کرد یا صرف خرید سهام شرکت های سودآور عمدتا در اروپا و آمریکای شمالی می نمود؛ کاری که همچنان ادامه می دهد. با انباشته شدن سرمایه، دولت اقدام به تعریف و اجرای پروژه های زیرساختی و در بسیاری موارد بظاهرزیرساختی – باابعاد جاه طلبانه نمود و بخشی دیگر نیز برای تامین غذای روزانه بخش عظیمی از جمعیت دهقانی کشور مصرف گردید. بنابراین اقدامات دولتهای توسعه گرا در جهت توسعه اقتصادی که عبارتست از توزیع متوازن سرمایه در:

1- ایجاد و گسترش زیرساختهای ملی

2- نهـاد سازی

3- توسعه فضای کسب و کار برای بخش خصوصی در جهت گسترش رفاه عمومی و طبقه متوسط؛

در چین بشکلی دیگر و فقط با رویکرد رشد اقتصادی انجام گرفت و در حالیکه بخش وسیعی از سومین کشور بزرگ دنیا بدون زیرساخت های اقتصادی مناسب برای جلوگیری ازفرسایش خاک و پوشش گیاهی و نابودی کشاورزی در چالش روزمره بسر می برد، پل های چندده کیلومتری روی دریا جزایری را به خاک اصلی وصل میکند. درحالیکه بخش وسیعی از کشور از سوخت های سنتی و زغال سنگ آلوده کننده استفاده می کنند و خیش کشاورزی به پشت کشاورزان بسته می شود، در کلانشهرهایی که سرمایه خارجی حضور دارد از سوخت های پاک و مدرن استفاده می شود و در حالیکه بخش عظیمی از جوانان چین در چهارگوشه کشور برای سفر داخلی و تبادل تخصص و یادگیری، نیاز به اخذ مجوز سفر از مقامات و گرفتن ویزا دارند، بخشی نیز به انتخاب دولت برای کارگری یا تحصیل به سایر کشورها گسیل می شوند، بنابراین اقدامات دوم و سوم در چین، اگر نگوییم در تعطیلی قرار گرفته است، میتوانیم ببینیم که با سرعتی بسیار لاک پشتی و عملا سرعت صفر در جریان است و این، موضوع غریب و غیرقابل انتظاری نیست چراکه گسترش نهادها و توسعه بخش خصوصی، زیرساخت سازی را نیز به نقد و بررسی و سوق دادن به جهتی تازه خواهد کشید و پس از آن دیگر دولت چین، دولتی با نقش درجه یک و صاحب کلام آخر نخواهد بود؛ چیزی که خوشایند کمیته مرکزی حزب کمونیست چین نیست.

بهمین جهت نظر من براینست که چین جامعه ای کوتاه مدت است ولی فعلا پرده ای از زرق و برق ساختمان ها و هیاهوی شرکت های چینی، بسیاری را – شاید حتی در داخل چین – از دیدن تصویر کامل این کشور بازداشته است ولی بی گفتگو، صادرکنندگان سرمایه این تصویر را بوضوح میبینند.

باید منتظر بود و دید چه زمانی رهبران چین به نهادسازی و ارتباطات میان طبقات جامعه اهمیت داده و اقدامات عملی در این زمینه انجام خواهند داد؟ با الویت دادن به لزوم یا تسلیم شدن به اضطرار؟              

تاکی پرده برافتد......  

 

                                                                                                          محمدرضا صدقیانی فر

                                                                                                                 آبانماه 1398