این روزها مسئله کریدور زنگزور و اتصال صلح آمیز دو کشور قفقاز جنوبی به یکدیگر به میانجی گری رئیس جمهور آمریکا در صدر اخبار جای گرفته است و اظهارنظرهایی حاکی از خشم و یاس و انفعال از هر سو به گوش می رسد و منافع در خطر افتاده ایران مجدداً از هرسو یادآوری می گردد.
محور اصلی اظهارنظرها پیرامون این مسئله، تبانی آمریکا و اسرائیل برای دور زدن ایران و محروم کردن آن از منافع تجاری و ترانزیتی و مشارکت در اقتصاد منطقه ای جهت منزوی کردن آن و تجمیع کشورهای قفقاز حول محور پیمان های ضد ایرانی است.
در این که آمریکا در طی بیش از چهار دهه گذشته سعی در منزوی کردن ایران به اشکال مختلف داشته و انواع و اقسام تحریم ها را علیه اقتصاد ایران اعمال کرده جای هیچ تردیدی نیست ولی به هر حال موضوعی که نباید نادیده انگاشته شود محاسبه و ارزیابی هزینه - فایده هر گام است؛ در واقع محاسبات اقتصادی در تدوین و اجرای هر گام تحریمی و تنبیهی نقش اساسی دارد چون همانگونه که از نام تحریم ها نیز پیداست، تحریم ها بیشتر جنبه اقتصادی دارند؛ پس بهتر است ببینیم زنگزور کجاست، دالان آن چیست و منافع ایران در این منطقه چیست که آمریکا با یارکشی و صرف هزینه و زمان سعی در قطع جریان منافع ایران دارد.
***
سابقه تاریخی - جغرافیایی
زنگزور یا زَانگهزور منطقهای تاریخی در ارمنستان شرقی است که در عهدنامه گلستان در سال ۱۸۱۳ توسط ایران قاجاری به روسیه تزاری واگذار شد و با مرز بندی های نادرست، تعمدی و تعارض آمیز استالین در کلیت منطقه قره باغ، بذر اختلاف میان دو همسایه کاشته شد و پس از فروپاشی شوروی، طی بیش از سه دهه در میان تضادها و جنگ ها دست به دست گردید و نهایتاً قرار است به صلحی پایدار دست یابد.
شکل زیر موقعیت جغرافیایی منطقه قره باغ را با رنگ روشن و منطقه زنگزور در داخل آن را با رنگ قرمز نشان می دهد.
***
مبادلات و منافع تجاری ایران
مبادلات تجاری ایران با کشورهای قفقاز از طریق چهارپایانه مرزی یا منطقه آزاد بشرح زیر انجام میگیرد:
1- پایانه مرزی اصلاندوز
2- پایانه مرزی خمارلو
3- پایانه مرزی نوردوز
4- پایانه مرزی جلفا
که مطابق شکل زیر به ترتیب دو پایانه مرزی اول با خاک اصلی جمهوری باکو، پایانه نوردوز با ارمنستان و جلفا نیز با نخجوان پیوند دارند. در این نوشته تحلیل عملکرد چهار پایانه فوق به دلیل موازی بودن با دالان زنگزور از اهمیت زیادی برخوردارند.
عملکرد آماری پایانه های صادراتی کشور در سال 1404 تا کنون، نشان میدهد که از 1700 مورد خروجی صادراتی کشور از 101 مبدا خروجی فقط 21 مورد (1/2%) خروج از چهار پایانه مورد نظر انجام گرفته است.
آمار خروجی های این چهارپایانه نیز متوازن نیست؛ از 21 مورد ثبت شده، 16 مورد خروج از پایانه جلفا، و 5 مورد خروج از پایانه نوردوز انجام گردیده است. پایانه های اصلاندوز و خمارلو نیز خروجی نداشته اند. نکته قابل توجه اینکه از مجموع 98 میلیون و 820 هزار و 439 دلار درآمد صادراتی این دو پایانه مرزی، سهم پـایـانه نوردوز 74 میلیون و 317 هزار و 933 دلار (معادل 75%) و سهم عملکرد جلفا 24 میلیون و 502 هزار و 506 دلار (25%) است؛ سهم ارمنستان از صادرات نوردوز نیز معادل 99/9% بوده است! یعنی در واقع تجارتی میان ایران و جمهوری باکو صورت نگرفته است. در مورد نوسانات تجاری میان ایران و جمهوری باکو و وابستگی آن به نوسانات و تنش های مقطعی سیاسی می توان در مباحث و موقعیت هایی دیگر بحث و گفتگو کرد اما بحث فعلی پیرامون منافع تجاری ایران است.
اما ببینیم سهم دو پایانه فعال تجاری که کمتر از 100 میلیون دلار درآمد وارد کشور کرده است نسبت به عملکرد کل پایانه ها چقدر است. جمع عملکرد صادراتی کشور در سال جاری تا اینجا معادل 11 میلیارد و 654 میلیون و 46 هزار و 172 دلار بوده است یعنی سهم عملکرد جلفا و نوردوز تقریباً معادل 0/8 % عملکرد صادراتی کشور است!. این امر به این معناست که عملاً منافع تجاری مهمی در حوزه ارس وجود ندارد. حال باید پرسید آیا آمریکا تلاش بر تبانی با کشورهای منطقه برای محروم کردن ایران از 100 میلیون دلار دارد؟!.
شاید!، پس بهتر است ببینیم آمریکا برای رسیدن به این هدف چه زیرساخت ها یا امکاناتی را نیاز داشته یا در صدد ایجاد آنهاست؟
***
کریدور یا دالانی که زنگزور نام گرفته شریانی جاده ای - ریلی است به طول حدوداً 41 کیلومتر. این فضای ژئوپولیتیکی، انسدادی است میان دو بخش خاک جمهوری باکو و جزئی از خاک جمهوری ارمنستان. این منطقه همانطورکه پیشتر گفته شد قربانی دستکاری استالین در منطقه ای مسکون بود که دچار تغییراتی نامعمول در ترکیب جمعیتی و مذهبی گردید و هر دو جمهوری سابق شوروی را مدعی دفاع از مردم خود که گروگان دیگری بودند کرد. این اتفاق تا حدودی میان جمهوری باکو و گرجیان و در سوی دیگر دریای مازندران با همین شدت میان قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان نیز وجود داشته و دارد منتها نفوذ روسیه در بخش شرقی دریای مازندران و کنترل شدیدی که بر گرجستان اعمال میکند، فعلاً مانع بروز تنش های منطقه ای با شدت زیاد شده است ولی قطعاً در آینده باید منتظر بروز تنش ها و برون ریزی های خون آلود باشیم.
به هر روی، ارمنستان که براحتی میان دو بخش کشور همسایه جدایی انداخته و نخجوان را کاملاً در محاصره داشت از این اهرم فشار تا حد ممکن استفاده میکرد و این موضوع ظاهراً هیچ کشوری را ناراحت نمیکرد! تا زمانی که منابع نفت و گاز دریای مازندران در حوزه سرزمینی باکو با برآوردهای جدید به حد قابل قبولی افزایش یافت و سرمایه شرکت های آمریکایی و کمتر از آنها شرکت های اروپایی جای سرمایه ها و تکنولوژی فرتوت روسی را گرفت و موضوع خطوط لوله باکو - تفلیس - جیحان و جایگزین های آن، هم برای دور کردن دست روسیه و هم دور زدن ایران مطرح شد. آمریکا امنیت منطقه را بر عهده گرفت، اروپایی ها باکو و ارمنستان را پیش چشمان منتظر و خشمناک ترکیه به قاره اروپا دعوت کرده و تابعیت اروپایی به آنها دادند و به تبع آنها اسرائیل نیز جای پای خود را در منطقه با توجیهات سیاسی - تاریخی خاص خود باز و پایدار کرد.
در طی دو دهه گذشته که نفت نقش مسلطی را بازی کرد و زعامت آمریکا و سهم دهی محدودش به روسیه روح حاکم در منطقه بود تنش ها فروکش نکرد و مسلح کردن باکو به تسلیحات جدید توسط آمریکا، راه را برای کینه کشی چندساله باکویی ها از ارامنه و اشغال قره باغ (یا بقول خودشان بازپس گیری) باز کرد و اروپا که در این مخمصه سر خود را بی کلاه یافته بود همگونی مذهبی را بهانه کرده و باکو را به تیغ تهدیدها خراشید و باکوی سرگیجه گرفته را به دامان مسکو روانه و متوجه ایران کرد ولی روزهای خوش باکو و تهران دوامی نداشت و ادعاهای علی اف در مورد حمایت ایران از شیعیگری افراطی و موضوع سفارتش در تهران و اعزام نیروی ایران به مرزهای ارس در هنگامه نبرد آخر این دو که به دلایلی به نفع ایروان تعبیر شد و هیاهوی آنکارا در کوبیدن بر طبل پان ترکیسم و خط کشی میان باکو - آنکارا با تهران - ایروان، کفه ترازوی مباحثات و قضاوت های جهانی را به ضرر تهران برگرداند.
در تمام این مدت نه تجارت نان و آب داری میان ایران و ارمنستان جریان داشت یا جریان یافت و نه ضرر هنگفتی از توقف تجارت میان ایران و باکو به طرفین وارد آمد و موضوع هر چه بود خالی از منافع اقتصادی بود لااقل برای ایران!؛ چرا که سیاست خارجی ایران دهه هاست که رویکرد خود را چانه زنی برای کسب منافع اقتصادی قرار نداده است. در طول این مدت تنها آورده ایران و تنها دلیل مهمی که رشته پیوند این دو همسایه فیل و فنجان (یا بعبارت بهتر مادر ناتوان و فرزند ناخلف) را نگسست این بود که اتباع جمهوری باکو برای تردد بین خاک اصلی و نخجوان باید وارد ایران میشدند، مبلغی را بابت اخذ ویـزای عبوری می پرداختند، کرایه اتوبوس را حساب می کردند و اگر وقتی داشتند خریدی جزئی از مغازه های پیرامون انجام میدادند. نگارنده چندباری نیز رفتار گمرک مرزی ایران با کاسبان خرد نخجوانی که از شهرهای ایران خرید کرده و به نخجوان میبردند را نیز شاهد بوده و در آن انگیزه ای برای گسترش تجارت نیافته است!
حال چرا یک جاده 40 کیلومتری اینقدر در نظر دولتمردان آمریکا مهم و عزیز جلوه کرده است؟ چرا اردوغان برای چنین فاصله کوتاهی مانند کودکان ذوق زده شده و مدام به طرفین تلفن زده و با تبریک و تبرک این قرارداد، سهم و نقش خود را یادآوری میکند؟
آیا چشم انداز محروم کردن ایران از 100 میلیون دلار این همه برای ترامپ و سایرین مهم است؟!
برگردیم به پرسش قبلی خود تا ببینیم آمریکا برای رسیدن به این هدف چه زیرساخت ها یا امکاناتی را نیاز داشته یا در صدد ایجاد آنهاست؟
شکل زیر به خوبی موقعیت دالان اصلی و جغرافیای پیرامون را نشان میدهد:
کاملاً مشخص است که یک قطعه کوچک 41 کیلومتری قرار است تا باکو را - به عنوان یه بندر نفتی صادر کننده برای آمریکا و اروپا و یک بازار مصرفی برای ترکیه - به خاک ترکیه متصل کند، اما همه هدف نیز این نیست...
اجازه دهید هدف کلی را موقتاً رها کنیم و همین خط اتصال را بیشتر بکاویم:
از بندر باکو تا مرز ترکیه حدود 680 کیلومتر راه آهن بجا مانده از دوران حاکمیت روس ها کم و بیش فعالیتی میکند ا که بیش از 160 کیلومتر آن یا طی سالهای نبرد دو همسایه مستهلک شده و یا کلاً نابود شده است و منطقی است که هیچ یک از طرفین حاضر به صرف هزینه برای بازسازی آن نباشند چون هیچ یک، منطقه را واقعاً نه متعلق به خود میدانند نه به دیگری!. حال قرار است که سرمایه های داخلی و خارجی تحت مدیریت و نظارت شرکت های مختلط خارجی - عموماً آمریکایی - به بازسازی و تکمیل این خط اختصاص یابد؛ پس از آن نیز ترکیه قرار است در ساخت یا بهسازی بیش از 200 کیلومتر خط آهن در خاک خود در کنار این شرکت های خارجی اقدامات لازم را انجام دهد. این کریدور که با ساخت بزرگراه تکمیل و تجهیز نیز خواهد شد قرار است محصولات نفتی را توسط نفتکش های ریلی و جاده ای به ترکیه انتقال دهد و بستر امنی باشد برای احداث خط لوله ای برای انتقال نفت و گاز. این خط لوله غنی که از شهر قارص تا کنار دریای سیاه در شمال امتداد خواهد یافت در بیشترین طول خود کمتر از 1000 کیلومتر طول داشته و هزینه انتقال نفت را تا حد مطلوبی کاهش داده و سرعت انتقال آن را نیز افزایش خواهد داد.
این بسترِ انتقال انرژی که برای ترکیه و اروپا همه سر سود است امکان ساخت پالایشگاه های مایع سازی گاز را در مبدا تا مقاصد ترکیه و جنوب اروپا با قیمت مناسب و اطمینان از عرضه مداوم، اقتصادی خواهد کرد و آمریکا نیز منافع زیادی را از دسترسی به انرژی محلی به حد کمال خواهد برد. ضمن اینکه پتانسیل امتداد خط لوله در بدو ورود به خاک ترکیه به سمت جنوب و سواحل دریای مدیترانه وجود دارد و امضای پیمان صلح میان دولت ترکیه و گروه های کرد معارض به رهبری پ ک ک و تحویل سلاح های آنها موید این قضیه است. حال اگر خطوط لوله نفت شمال عراق با این خط پیوند بخورد میتوان رقیبی قوی را - حداقل در میان مدت - برای خلیج فارس تصورکرد.
در این میان اگر انتقال نفت و گاز را از ساحل جنوبی دریای سیاه تا سواحل غربی و شمالی آن از یونان تا رومانی و ورود آن را به خاک اروپا - که در بیشترین حالت کمی بیش از 600 کیلومتر طول دارد - با ورود نفت و گاز الجزایر به اروپا جمع کنیم خواهیم دید که آنچه اتفاق می افتد کاهش نقش روسیه در تامین انرژی اروپا و به تبع آن کاهش قدرت چانه زنی این کشور است.
اما ترکیه تنها گزینه نیست؛ اگر از نفوذ روسیه بر گرجستان کاسته شود - که قطعاً کاسته خواهد شد و چه بسا امضای این قرار داد، عقب نشینی سیاسی روسیه از گرجستان را نیز تسریع کند - راه آهن، جاده و خط لوله از ولی داغ در نخجوان وارد خاک ارمنستان شده و به موازات مرز ترکیه وارد گرجستان شده و مستقیماٌ به دریای سیاه خواهد رسید؛ گرجستان هم که بیست سالی هست اروپایی شده !. این راه نیز علاوه بر دور نگه داشتن مسکو از بازی، اهرم فشاری بر ترک ها نیز خواهد بود تا یادشان نرود که همواره باید با جمع حرکت کنند و به سهم خود قانع باشند!.
حال باز پرسش بنیادی ابتدایی خود نمایی میکند
"آیا این همه برای محروم کردن ایران از 100 میلیون دلار درآمد از محل صادرات میوه جات، محصولات باغی، گچ و سیمان، آهن و فولاد و پوشاک است؟!"
اگرحجم صادرات ایران را در نیمسال دوم همین میزان در نظر بگیریم و فرض کنیم این حجم درفاصله امضای قرارداد سه جانبه تا زمان تکمیل کریدور 100 درصد رشد کند، درآمد 400 میلیون دلاری ایران چه تهدیدی برای آمریکا، اروپا، ترکیه و حتی جمهوری باکو خواهد بود؟ در حالی که میدانیم حجم تجارت خارجی همین کشورک تک محصولی با کریدورهای تجاری محدود خود در سال 2024 - با کاهشی 7 درصدی نسبت به سال پیش از آن - بیش از 47 میلیارد و 600 میلیون دلار بوده است. از حجم تجارت خارجی ترکیه و اروپا بگذریم ....
اگر فرض بگیریم که مسئولین دیپلماسی و تجاری کشورمان این آمارهای دم دستی را تحلیل میکنند و ایجاد این کریدور را واقعاٌ تهدیدی برای ایران! میدانند چرا بجای یافتن مبادی تجاری جدید و افزایش حجم مبادلات اقتصادی با پیرامون، بازهم ساز بستن تنگه هرمز را کوک میکنند؟ بستن تنگه هرمز به روی چه کسی؟!
اگر آمریکا قصدش از کشاندن علی اف و پاشینیان به کاخ سفید، چشم طمع داشتن به درآمدهای سرشار تجاری ایران است چرا از نفوذ خود بر دولت اقلیم کردستان عراق در محدود کردن مرزهای پرویزخان و باشماق و دولت مرکزی در بستن مرزهای مهران - زرباطیه، خسروی - منذریه، شلمچه - بصره، چذابه و سومار استفاده نمیکند؟ مگر در ایجاد اَبَرپروژه فاو دست ایران در تجارت دریایی با عراق به تدریج کوتاه تر نشده است؟
چرا آمریکا از نفوذش در پاکستان برای محدود کردن یا بستن مرزهای زمینی میان ایران و پاکستان استفاده نمیکند؟
اصولاً حجم تجارت استراتژیک در این مرزهای زمینی چقدر است؟!
در پایانه های مرزی اینچه برون، سرخس، باجگیران و لطف آباد که ایران و ترکمنستان را به یکدیگر متصل میکند آمریکا چقدر نفوذ دارد؟ همه میدانند که این منطقه، منطقه نفوذ سنتی روسها و به تازگی چینی هاست. منافع ایران در این مناطق تجاری چیست و چقدر است؟
***
اگر تصویر بزرگ را بنگریم ایجاد این کریدور و کریدورهایی که در پی این قرارداد سر برخواهند آورد نشانه تغییرات ژئوپلیتیکی کلانی در آسیای غربی و پیرامون آن است (همان هدف کلی) که نشانگر آن، اول به سمت مسکو میچرخد. روسیه از این تغییرات آتی نیک آگاه است بنابراین تمامی ابزارهای خود را برای ایجاد تعادل و توازن بکار میگیرد. طبیعتاً در شرایط فعلی نیز صریح صحبت کردن درباره مسکو، نه در واشنگتن، نه در پایتخت های اروپایی و نه در خود مسکو منطقی نیست بنابراین در هیاهوی تبلیغی و تحریمی نباید هوشیاری چنان از دست برود که تحرکات سیاسی و اقتصادی در منطقه را باری بر دوش و تهدید امنیتی تلقی کرد چون ذینفعان هم، از پیدا کردن هدف یا سوژه ای که همه چیز را بر خود بار میکند و موجب پنهان شدن نیت های بازیگران بزرگ در قبال یکدیگر میشود ناخرسند نیستند.
بیانات ترامپ درباره داشتن بهترین ارتش دنیا و سفارش مدل جدیدی از بمب افکن های ب2 و گذری بر نابودی تاسیسات اتمی ایران در میانه امضای یک قرارداد صلح، علاوه بر ارضای حس خودپسندی تیری است با سه نشانه:
1- ایران میتوانست - و چه کسی میداند؟ شاید هنوز میتواند! - شریکی مطمئن و پیشرو در این میز باشد ولی نیست یا حداقل فعلا نیست.
2- روسیه باید بداند که قوی ترین ارتش دنیا نه تنها خیال پا پس کشیدن ندارد، برعکس، هر روز بیش از روز پیش مشتاق سرک کشیدن به اطراف و اکناف جهان است تا روح هانتینگتون و همفکرانش در آرامگاه خود آرام گیرد.
3- این قوی ترین ارتش، از حساسیت روسیه برای نزدیک نشدن به مرزهایش خیلی ابایی ندارد! اگر فعلا از سمت اوکراین به اورال نزدیک نمیشود، در عوض از جنوب وارد منطقه شده و قرارداد اجاره 99 ساله سکونتش را نیز به امضای صاحب خانه ها رسانده است.
اگر باور داریم اقدامات آمریکا در جنوب قفقاز جهت رویارویی و تحریم و تحریک بیشتر ایران است باید بپذیریم که آمریکا برنامه فرسایشی اقتصادی - سیاسی جدید 5 تا 10 ساله ای را برای رویارویی با ایران تدوین کرده است.
باید دید آیا چنین حوصله یا اولویتی در مورد ایران در کاخ سفید وجود دارد؟
محمدرضا صدقیانی فر
استراتژیست - مرداد ماه 1404