بحران و سیستم خرده فروشی در ایران

 


 

 

 

در بحران سلامتی اخیر جهانی و شیوع ویروس کرونا، اقتصاد جهانی نیز مانند انسان ها یکی از قربانیان اصلی این  همه گیری جهانی بود. تاثیرات بجامانده ازاین تراژدی، باید در ماه ها و سالهای پساکرونا ازجنبه های گوناگون بهداشتی، اجتماعی، روانشناسی فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، چه در سطح ملی و چه در سطح جهانی  بررسی گردد.   

یکی از جنبه های بارز این امر، استرس جمعی و نتیجه منطقی آن، رفتارگله ای درهجوم به فروشگاهها برای تامین مایحتاج بهداشتی و غذایی توسط مردم کشورهای مختلف جهان بود.   البته این رفتار مانند علتش یعنی ویروس کرونا، فراگیر نشد بلکه فقط در چند کشور، بصورت محدود جلوه بسیار بارزی پیدا کرد که در راس آنها، رفتار عمومی دربرخی کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی بود. طبعا نمی توان گفت درسایر کشورها، اصلا چنین رفتاری صورت نپذیرفته است، چون این رفتار – علیرغم ظاهر ناپسند و ناخوشایند آن – نشانگر زنده بودن جامعه و حساسیت آن نسبت به محیط و مسائل پیرامون خود است. 

درنگاه به یکی از وجوه خُرد این مطلب در کشورما، این سوال برای برخی مطرح شد که چرا علیرغم وجود چند موج کوتاه هجوم شهروندان ایرانی – بویژه کلانشهرها - به فروشگاههای زنجیره ای،کمیابی مشاهده شده در برخی شهرهای اروپایی و امریکایی گریبانگیر ما نشد؟   

 علیرغم بهره برداری فرصت طلبانه برخی مسئولان عالیرتبه دولتی از این موضوع و ارائه کارنامه درخشانی از دولت و سازمانهای ذیربط آن درتامین و دردسترس قراردادن کالاهای خوراکی و بهداشتی برای مردم و برشمردن صعف سیستم اقتصادی اروپا و آمریکا و ...؛ میتوان دو سوال اساسی را در این باره مطرح کرد: 

* آیا حجم یا توان تولید شرکت های اروپایی و آمریکایی کمتر از شرکت های ایرانی است؟ 

* آیا سیستم توزیع شرکت های تولیدی و خرده فروشی اروپایی و آمریکایی ضعیف تر از شرکتها و خرده فروشان ایرانی است؟   

سوالات دیگری نیز می توان دراین باره مطرح کرد ولی برای بحث ما، همین دوسوال، مهم است. پاسخ به سوال نخست نیاز به بررسی آمار و ارقام دارد ولی با توجه به حجم اقتصاد کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی، نسبت به حجم اقتصاد ایران و آزادی و فضای رقابتی موجود درآن کشورها، بنظر میرسد که پاسخ منفی باشد، چرا که اصولا زنجیره های تامین در کشورهای پیشرفته صنعتی، بسیار ساخت یافته و وسیع است و اکثر تولیدکنندگان، شرکتهای چند منظوره و بزرگی هستند که براحتی می توانند بدون افزایش سرمایه گذاری یا افزایش شیفت کاری، با اختصاص بخشی ازظرفیت تولید سایر محصولات به محصولات مورد نیاز و استراتژیک (بعبارت بهتر، استراتژیک شده برحسب اضطرار و نیاز)، کمبود تولید را جبران کنند. 

پاسخ به سوال دوم نیز قطعا منفی است چون توزیع خرده فروشی در کشورهای پیشرفته صنعتی، بسیارجاافتاده و حرفه ای عمل می کند و با وجود سابقه طولانی مدیریت لجستیک در اقتصاد این کشورها، در شرکت های مذکور، هزینه یابی حمل و فاصله گذاری و انبارش سودآور و تاثیرات آنها بر قیمت و میزان فروش، از پیش برنامه ریزی می شود.     

پس ناگزیر باید عامل یا عوامل دیگری برای پاسخ بسوال اصلی دخیل باشند.  اگر از مقوله عامل فرهنگی و رفتارشهروندی بگذریم که بررسی و کنکاشی دیگر می طلبد، باید گفت یکی از این عوامل، وجود و کارکرد شبکه سنتی خرده فروشی درکشور ماست.

برای توضیح این موضوع باید گفت خرده فروشی درکشورهای پیشرفته، تبدیل به صنعتی با هویت مستقل شده است بنابراین رویکـردهای ادغام افقـی و عمودی برای افزایش حیطه فعالیت و بهره گیری از اصل صرفه جویی حاصل از مقیاس، از عناصر کارکردی مدیریت این صنعت است.

زمانی که یک شرکت خرده فروشی اقدام به عقد قراردادهای طولانی مدت با تولیدکنندگان کالاهای مختلف (تا2000 قلم کالا) می نماید و برای جذب مشتریان و پاسخگویی به تمامی نیازهای شناخته شده و شناخته نشده آنان، ریسک سرمایه گذاری را در تاسیس فروشگاه هایی با مقیاس بزرگ می پذیرد، طبعا نمی تواند اجازه دهد که توسط فروشگاههای خرده فروشی کوچک و محلی تحت تاثیر قرار گیرد. مشتریان نیز ترجیح می دهند با مدیریت زمان و هزینه و خریدهای کلی، ضمن بهره گیری از خدمات فروش، آشنایی با کالاهای جدید و کسب اطلاع از تغییرکالاها، از خدمات تخفیفی این فروشگاه های شرکتی بهره مند گردند. بویژه زمانی که میتوانند خدمات انگیزشی ناشی از خرید از فروشگاه زنجیره ای در شهر خود را درسایر شهرها یا کشورها نیز دریافت دارند، بهتر و بیشتر به مراجعه به این مراکز خرید ترغیب می شوند. بنابراین عملا جایی برای خرده فروشی های کوچک اندازه و شخصی، باقی نمی ماند و فشار خواب محصولات فروش نرفته بردوش آنان سنگینی می کند، ضمن این که شرکت های تولیدی و پخش نیز بااکراه به درخواست های آنان پاسخ می دهند. طبیعی است که یک شرکت پخش - اگر در مالکیت شرکت فروشگاهی نباشد – ترجیح می دهد در یک یا چند پارتی، ماشین هایی پر ازکالا برای یک فروشگاه یا شعبات آن حمل کرده و پروسه دریافت سفارش، بارگیری، حمل و تخلیه را هرچه کوتاهتر نماید تا این که با مصرف سوخت زیاد برای ماشین های متعدد و تحمل زمان طولانی، فواصل ناهمگنی را طی کند تا سبدهای کوچک سفارشات خرده فروشان کوچک را به آنها برساند. 

مطلب دیگر اینکه مدیریت خرده فروشی و انبار درفروشگاه های بزرگ، میزان برگشت و مرجوعی محصولات را به سمت صفر متمایل میکند درحالی که این معضل در خرده فروشی محلی وجود دارد، بنابراین خرده فروشان و سوپرمارکت های محلی بتدریج و با مشاهده خروج همکاران خود از میدان کسب و کار، از بازی خارج شده و فضا را برای رقابت انحصاری فروشگاه های زنجیره ای باز می کنند. این فضای انحصاری علیرغم سودآوری های زیاد برای شرکتهای مالک و گرداننده این فروشگاه ها، پاشنه آشیلی نیز دارند که عبارتست از واکنش این فروشگا ها در برابر هجوم پیش بینی نشده مردم، که همانند واکنش بانک ها در مقابل هجوم سپرده گذاران است، یعنی برخورد انفعالی و عدم قابلیت پاسخگویی درحجم انبوه متمرکز.  این نقطه ضعف نیز ماهیت این نوع از فروشگاه هاست که برای پاسخگویی در حجم انبوه ولی بصورت توزیع شده و در طی زمان طراحی شده اند.

اما، در کشورما، صنعت خرده فروشی، بعلل زیر نتوانسته است خرده فروشان کوچک را ازمیدان بدرکند: 

1- این صنعت درکشورما نوپاست و هنوز آنقدر از نظر حجم و تعداد و پوشش جغرافیایی قوی نیست که بتواند خرده فروشان محلی (سوپرمارکت ها و بقالی ها) را وادار به ترک صنعت کند.

2- شرکت های حمل و توزیع بخاطر سابقه طولانی همکاری با خرده فروشان محلی، به منافع متقابلی رسیده اند که آنچنان که باید، با ساختار قراردادی و بعضا غیرقابل تفسیر شرکتهای فروشگاهی مناسبت ندارد. 

3- شهرسازی درایران و فرم خیابان ها و کوچه ها و بارترافیکی چنان است که دسترسی بخش بصرفه از نظر اقتصادی درواحد زمان - یعنی حداقل 65 درصد - مردم به فروشگاه های بزرگ را مقدور نمی نماید و بقالی ها و سوپرمارکتهای محلی درهرکوی و برزن، جوابگوی مدیریت زمان مصرف کنندگان شهری است. 

4- بقالی ها و سوپرمارکت ها بخاطر رویارویی صاحبان آنها یا فرد رده دومشان با مشتریان محلی، به شناختی متقابل دست یافته اند که در طول زمان، به این مکانها نقش امین مردم محل و بعضا خبرگزاری و هاب شبکه اجتماعی محلی! را اعطا نموده است و این ماهیت اطلاعاتی، مقوله ای نیست که براحتی برای مردم یک محله، از دست دادنی باشد. 

5- این شناخت متقابل و وفاداری مردم به بقالی و سوپرمارکت ها، بعضا هزینه فکری و پولی جستجوی مصرف کنندگان برای تامین کالای کمیاب را بشدت کاهش میدهد چون بطور نسبی اطمینان دارند که بقال یا سوپردار محل، کالای مورد نظر را برای آنها و بدور از چشم غریبه ها نگهداری کرده و بموقع به دست آنها میرساند، بنابراین راحتی خیال ناشی از قابلیت دسترسی به کالاهای کمیاب، ارزشی بمراتب بالاتر از بهره مندی از تخفیف فروشگاه های زنجیره ای بزرگ دارد. 

6- رفتارخرید مردم در خرده فروشی، تابعی است از نیازهای آنی و سلیقه ای آنان. درواقع چنین نیست که اکثر شهروندان درپایان هرروز کاری، به فروشگاههای زنجیره ای مراجعه کرده و خرید کلی نمایند بلکه رفتار خرید مردم ایران، نوعی خرید کلی هفتگی یا ماهانه است، بنابراین تامین نیازهای روزانه یا درواقع، شبانه شهروندان ایرانی به حضور و وجود خرده فروشان محلی وابسته است. نیازهایی که بعضا به یکباره و یا درمواجهه با حضور پیش بینی نشده میهمانان در منزل کمبودشان در منزل احساس می شود و در ساعاتی که فروشگاههای زنجیره ای تعطیل هستند   می توان با طی مسافت کم، به تامین و رفع آنها اقدام نمود. 

7- تفکیک کارکردی این دو منبع تامین، درذهن بسیاری از شهروندان ایرانی، سوپرمارکت ها و بقالی ها را منبع تامین نیازها و فروشگاه های زنجیره ای را محل آشنایی و تفنن و برندینگ اجتماعی قلمداد میکند.

درنتیجه شبکه خرده فروشی سنتی محلی درایران، نقش ضربه گیر بسیار قوی را در اقتصاد خرده فروشی بازی می کند. این موضوع نیز قابل توجه است که در هنگام بروز بحران های شدیدتر، مسلما توان این خرده فروشی ها   نیز - بعلت نداشتن انبار- بسرعت تحلیل خواهد رفت بنابراین تکیه نه به نقش تک تک این خرده فروشان، بلکه بعنوان یک شبکه کلی شهری و کشوری سپرحفاظتی بزرگی را دردفع اولیه بحران ها و مدیریت تجمع مردم در فروشگاه ها بازی می کنند.

در نهایت، بجاست که با مدیریت و برنامه ریزی درست و تامین و نگهداری این فروشگاه ها – نقش این خرده فروشی ها را درجامعه مصرفی ایران تقویت نمود.

 

 

 

                                                                                                    محمدرضا صدقیانی فر

                                                                                                          اسفندماه 1398