باکرونا می رقصد!

 

 

دربحران اخیرکرونا و گسترش استرس عمومی درجامعه ایران، رفتارهای اجتماعی گوناگونی بروز پیدا کرد. یکی از این رفتارها که بازتاب بسیار وسیعی نیز درجامعه ایران داشت و تا مدتی درصدر مطالب به اشتراک گذاشته شده در شبکه های اجتماعی قرارگرفت، رقص کادر درمانی دربیمارستان های ایران بود. این رفتار که با استقبال مردم روبرو شد، بیش از پیش تقویت گردیدو تقدیر رسانه های عمومی دولتی از کادر درمانی بیمارستانها، با عباراتی نظیرمبارزان خط مقدم و جنگاوران و غیره را بدنبال داشت. اکنون بجاست که از زاویه ای غیراحساسی، نگاهی تازه به این  موضوع افکنده شود تا شاید پیش درآمدی باشد بر واکاوی بیشتر چند و چون و علت این رفتار.

                                                                        ***

اول) در هنگام بروز بحران ها، هیجان و رفتارهای احساسی و اضطراب به اوج خود میرسد و بویژه در بحران هایی که مستقیما به سلامتی و بقاء نوع انسان مربوط میشود، سرزدن کنش و واکنشهایی ناهمگون، افراطی، متعارض و متناقض از افراد و گروه ها امری عادی است و طبعا نباید در چنین شرایطی انتظاررفتار منطقی و آرامش و خونسردی داشت بلکه باید فرد، گروه و جامعه را به سمت سلامت رفتاری و آرامش نسبی هدایت کرد تا بتواند: نخست، بحران را شناخته و هضم نماید؛ دوم، بتواند چرایی آن را با توجه به اطلاعاتی که دریافت می کند تجزیه و تحلیل نماید؛ و سوم، بتواند راهکارهایی برای فرار از بحران یا حفظ خود بیابد.  

این سه گام، اصول پذیرفته شده مدیریت بحران در سطح فردی و اجتماعی است وطبیعی است که درابعاد و اندازه یک ملت، وظیفه دولت هاست که این 3 گام را مدیریت نمایند چرا که در نبود یک مرجع اساسی، هرکسی این سه گام را درابعاد زمانی متفاوت و با رویکردهای متفاوت طی خواهد کرد، درنتیجه آشفتگی بیش از پیش خواهد شد؛ بنابراین، نقش دولتها، همسو کردن رفتار و حرکت جمعی از گام نخست به گام سوم است. بدیهی است که عنصر اصلی این فرایند، اطلاعات بوده و هست. چه زمانی که منبع اطلاعاتی فقط حاکمیت جوامع و سردمداران حکومتی بودند؛ چه زمانی که بانزدیکی و بیشتر شدن ارتباطات شهری و تجاری، شایعه نیز درکنار اطلاعات حاکمیتی به ابزاری برای تصمیم گیری مردم تبدیل شد و چه امروزه که شبکه های اجتماعی و ارتباطات تنگاتنگ بعنوان عامل سوم به ایفای همزمان نقش مثبت و منفی می پردازد؛ ولی به هیچ وجه از نقش حاکمیتی دولت دراین زمینه کاسته نشده است بلکه بعکس، این نقش امروزه مهمتر نیز جلوه می کند چراکه از عموم مردم نباید انتظار داشت که بعنوان ترازوی نقد اخبار و اطلاعات منتشره از شبکه های اجتماعی یا فیلترشناسایی اخبار درست از نادرست عمل کنند.   

مردم شایعات و اخبار منتشر شده را می شنوند و می بینند و می خوانند و تفسیر می کنند ولی تفسیر نهایی آنها وآنچه که به تفسیر آنها مُهر تایید یا رد می زند وابسته به اخبار و اطلاعات و رفتار حاکمیت بعنوان معیار سنجش است.  

روشن است که هرچه اطلاعات و رفتار حاکمیت ابهام بیشتری داشته باشد تفسیر اطلاعات فردی بیشتر شده و راه نفوذ شایعات را بیشترخواهد گشود؛ یعنی آنچه که مردم دوست دارند بشنوند و آنچه که آنها را بیشتر می ترساند، بیشتر به ذهنشان تزریق خواهد شد؛ دراین حالت حاکمیت، بنا را برمبارزه با شایعه – با ارائه اخبار و اطلاعات بزعم خود درست – می گذارد ولی غافل از اینکه تاخیر زمانی، کار خود را کرده است و جامعه به ویروس بی اعتمادی، شایعه پراکنی و خودزنی مبتلا شده است.

                                                                                    ***

دوم) همه ما بخوبی با رفتار و روحیه طنزپردازانه ملی! خود آشنا هستیم و صدها و هزاران بار، دست به طنز بردن گروه های گوناگون جامعه را در مواجهه با مشکلات ریز و درشت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی زیست محیطی دیده ایم. درنظریه های جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی، بتقریب چنین بیان می شود که هنگامی که یک جامعه از خط بحرانی اش عبور می کند - یعنی جایی که پس از آن اختیار فکر و عمل از دستش خارج می شود - بناچار به نوعی رخوت و  سستی و جبرگرایی روی آورده و همه چیز را بشوخی برگزار می کند. شاید بتوان این رفتار را به نوعی با رفتار فرار به جلو ناشی از ترس در افراد قیاس کرد؛ یعنی همانطور که فردی بخاطر ترس از بلندی و عدم تحمل آن، خود را به پایین پرتاب می کند یا سربازی که از شدت وحشت از صدای گلوله ها در اطراف خود و عدم تاب آوری و تصمیم گیری، خود را به جلوی گلوله ها میاندازد و ترس هایی از این دست؛ جامعه نیز سکان عمل را رها می کند تا ببیند موج اتفاقات، کجا رهایش می کند. آیا با کوبیدن به صخره ای محو و نابودش می کند یا نیمه جان و بی رمق یه گوشه ای پرتابش می کند و یا برحسب معجزه ای، به ساحل سلامت می رسد؟

                                                                                  ***

سوم) در بحران اخیر کرونا درایران، روحیه طنزپردازی کماکان نقش خود را حفظ کرد و حتی در مواردی آنقدر پیشرفت کرد که بخشی از جامعه، شرایط اضطراری پیش آمده را بشوخی برگزار کرد و با به سخره گرفتن شرایط پیش آمده و رفتار احتیاط آمیز مردم، به رفتار و گفتارطنزآمیز و غیرمسئولانه خود ادامه داد . . .

                                                                               ***

چهارم) این روحیه طنز، به بخش کوچکی از کادر درمانی در بیمارستانها نیز سرایت کرد و قضیه در برخی موارد، می رفت تا شکلی از بی خیالی کادردرمانی و بی مسئولیتی آنان را به اذهان متبادر نماید. دراین میان بلافاصله رسانه های رسمی با خرج کردن واژه هایی نظامی مانند جنگجوی خط مقدم و سنگرخط اول و ... به میدان آمد و از طرفی شبکه های اجتماعی درچرخشی 180 درجه، به نقل داستانهایی از روح بلند و بنیه قوی روانی و پهلوانی کادر درمانی پرداختند تا شاید این شائبه از ذهن عموم سترده شود؛ غافل از اینکه چنین ذهنیتی در مردم شکل نگرفته بود که به شوینده هایی از این دست نیاز باشد!. باری، در واقع نه نظامی سازی رسانه های رسمی و نه اسطوره سازی بی محابای شبکه های اجتماعی که تا روزهای قبل، رقص با کرونا را دستمایه هزل و خنده کرده بود، گره چندانی از کار نگشود.

                                                                                  ***

پنجم) بی گمان، عملکرد کادر درمانی درگیر در بحران کرونا در بیمارستان های واقع در معرض بحران، اعم از پزشکان، و پرستاران و بهیاران و دانشجویان رشته های مرتبط، بسیار تحسین برانگیز و غرورآفرین و حتی تراژدیک بوده و هست بویژه که بخشی از سرمایه های انسانی و علمی کشور که با صرف هزینه ها و زمانهایی نه چندان کم و کوتاه، قرار بود تا در آینده عصای دست مردم این دیار شوند، بی هنگام پرپر شدند.

                                                                                  ***

اما.....

آیا این رقص در بیمارستان ها، واقعا از روحیه بالای کادر درمانی حکایت داشت؟!

این سوال نیز از دو زاویه قابل بررسی است:

یک) آیا برای بالا بردن روحیه درهرکار خطیری، رقصیدن لازم است؟      

 به بیان دیگر، چرا آتش نشانان دلاور ایرانی در فاجعه پلاسکو نرقصیدند؟! آیا اگر مراسم رقصی در ایستگاه های آتش نشانی تهران برپا شده و فیلم آن در شبکه های اجتماعی دست به دست میشد، آتش نشانان اکنون زنده بودند؟ چرا سربازان و افسران ایران درجنگ با عراق نرقصیدند؟ چرا مرزبانان ایرانی در مرزهای پرخطر ایران، هرروز نمی رقصند؟ چرا جراحان مغز و چشم و قلب، قبل از هر ورود به اتاق عمل کمی نمی رقصند؟ آیا لازم است تا دانش آموزان قبل از امتحانات نهایی مدارس یا پیش از حاضرشدن در جلسه کنکور، در حوزه امتحانی برقصند؟! و... این عاملی روحیه بخش یا نشانگر روحیه قوی است؟

دو) آیا کسانی که نمی رقصند روحیه ضعیفی دارند؟    

 آیا پرستاران و پزشکان چینی درمبارزه باکرونا دربیمارستانها رقصیدند؟ پرستاران و پزشکـان کره ای چطور؟ درایتالیا و اسپانیا و ایالات متحده آمریکا چطور؟ . . . درمیان بیش از 150 کشور درگیر در کرونا در چند کشور فیلم رقص کادر درمانی منتشر شد؟ آیا بپذیریم که اینان روحیه نداشته و ندارند؟ آیا فاقد جسارت و توان هستند؟!

پس چه چیزی یا چه کاری روحیه را بالا می برد؟

هرکاری خطرات خود را دارد و اصولا مسئولیت پذیری یعنی پذیرش خطر و اخذ تصمیم درست. درواقع اگربه نیروی کاری، کارشناس و متخصص گفته می شود، دقیقاً به همین دلیل است که وی در دوران آموزش یا کارآموزی، آموزش های لازم را برای مواجهه با خطر و تحلیل آن دیده است. هیچ کسی نباید بسراغ پزشکی و آتش نشانی و نظامی گری و خلبانی و سایر مشاغل، بدون پذیرش خطرات آن برود؛ پس حفظ روحیه برای مسئولیت پذیری در بطن آموزش ها نهفته است یالااقل امیداست که چنین باشد.    

ولی موضوع مهمتر این است که آیا کارشناس و متخصص فقط به کسی می گویند که روحیه بالا داشته باشد؟! قطعاً خیر!. کارشناس بودن یعنی توان تصمیم گیری براساس امکانات موجود و استفاده درست از ابزار دراختیار برای کسب بیشترین نتیجه و با کمترین ضرر. پس باید کارشناس و مسئول را به ابزار لازم مجهز کرد و بعد از آن توقع تصمیم گیری و اقدام درست داشت. چنین فرد وظیفه گرایی قطعا کم از قهرمان نیست والا اگر به کارشناس ابزار، به سرباز اسلحه، به پزشک ابزار درمان، به پرستار ابزارمراقبت و تیمار و به آتش نشان ابزارمبارزه با آتش ندهیم و توقع داشته باشیم تا به جنگ بحران ها بروند و آنان را قهرمان خطاب کنیم، درواقع به آنها خیانت کرده ایم نه خدمت!؛ در واقع آنان را باید قربانی نامید نه قهرمان.   

 درکنارفیلمهایی که از رقص کادردرمانی بیمارستانها دست به دست میشد، فیلمها و فایلهای صوتی زیادی نیز بود که درآنها کادردرمانی از نبود امکانات کافی و تنهایی و بی برنامگی و رهاشدگی شکایت های تند و تیز داشتند. عکس هایی که کادر درمانی را پیچیده در کیسه زباله و مهارشده با لنت برق نشان میداد، به نظرجایی برای رقصیدن باقی نمی گذاشت. پس آیا بپذیریم که کادردرمانی- بیمارستانی ما دچار اختلال شخصیت دو قطبی هستند که معلوم نیست شکایتشان را باید باور کرد یا رقصشان را ؟!!. بپذیریم که این رقص ها، نه از شادی، که شاید از سر فرار موقت از واقیت تلخ پیش رو و استرس غیرقابل انکارشان است. شاید آنها میخواهند بارقص، توجه جامعه را جلب کنند تا فریاد بزنند که تنها و سرشار از ترسند و حق هم دارند و باید هم بترسند؛ ولی واکنش بخشی از جامعه پرهیاهوی ما به این رقصیدن ها، نشنیدن و ندیدن رفتار واقعی و درخواست پنهان پشت رقصها بود و برای همسازی و تشویق جامعه در خانه میرقصید تا کارد درمانی با روحیه ای بیشتر در بیمارستان آلوده به خطر بهتر برقصد! تا این رقص مثل همه کارهایمان از حد خارج شد و به هیستری جمعی تبدیل گشت.

                                                                        ***

کادر درمانی را باید کادر درمانی نامید و بس. پرستار پرستاراست نه سرباز، پزشک پزشک است نه مین روب، بهیار بهیار است نه توپچی!، باید مواظب بود تا بکارگیری بی محابا و بی مطالعه اصطلاحات و واژگان – که چند دهه ایست معضل گفتار و کردارمان شده – بیش از این شان و منزلت مشاغل را بدون دلیل درهم نیامیزد.     

چرا نباید برای پرارج ترکردن فعالیت و خدمت پرستاران و بهیاران و پزشکان، واژگان شغلی آنان را تکرار و بزرگ کنیم؟ این چه عادت مذمومی است که برای بزرگ کردن هر فرد یا شغلی، شآن و اعتباری قرضی برایش تهیه میکنیم؟! مگر در دوران جنگ، سربازان و افسران وطن را به پزشکان و پرستاران و سنگرها را به اتاق عمل تشبیه می کردیم؟! مگر ارتشهای اروپایی و آسیایی که به اجرای قرنطینه و مراقبت از شهروندان، و برای کمک به کارد درمانی کشورشان پرداختند به پرسنل بیمارستانی تشبیه شدند؟ آیا هنگامی که رییس جمهوری کره جنوبی رسما وضعیت جنگی در کشورش اعلام کرد پرستاران نیز بجای سربازان گذاشت؟!.

بیاد داشته باشیم که واژگان بارمعنایی دارند و هرپیشه ای نیز شان و منزلت خویش را. مسئله را نباید طوری طرح و تصورکرد که گویی الصاق اعتبارقرضی به سینه کارکنان درمانی از شغلی دیگر، موجب افزایش توان آنها میگردد. هیچگاه چنین بده بستان هایی کارایی نداشته است.  

باور کنیم و به رسانه ها نیز بباورانیم که شجاعت و شهامت کار در بحران سلامتی، از نوع شجاعت جلوی گلوله ایستادن نیست، فقط و فقط از نوع خودش است. ابزاردست کادردرمانی اسلحه نیست، تجهیزات پزشکی است آن هم نه برای جنگ مستقیم با ویروسی نادیدنی! بلکه برای مراقبت و تیمارداری و پرستاری و مهرورزی به افراد خسران دیده از این دشمن ناشناخته.

  • کادردرمانی با امکانات کم برای حفاظت از خود و بیماران و تشویق آنها به جنگ!
  • تشبیه ابزارکاردرمانی به ادوات جنگی!
  • تشبیه بیمارستان به میدان جنک!    

نتیجه مورد انتظار: حفظ آرامش و خونسردی و مهربانی با بیمارانی که بصورت تصاعدی افزایش میابند و تلاش برای بهبودی آنان!!

بنظرمیرسد ما،کادردرمانی را ربات های بدون احساس تصور کردهایم نه انسانهایی با همه محدودیت هایشان!

رباتهایی که گاهی نیز میرقصند!.

                                                              ***

باید پذیرفت که متاسفانه تنها بخش کوچکی از جامعه صدای این فریادهای خاموش را شنیدند و درمنازل و کارگاه ها، به تولید ماسک و گان و ابزار حفاظتی اولیه برای کادر درمانی و اهدا آن به بیمارستانها پرداختند. این اقلیت خاموش، بدون رقص و هیاهو بیشترین خدمت را به تقویت روحیه و افزایش شجاعت کادر درمانی نمودند.

                                                             ***

باید از کادر درمانی حمایت کرد، باید انان را درک کرد، تنهایی شان را، ترس شان را، اضطرابشان را، باید آنان را تجهیز کرد، باید به آنان کمک کرد، کمک فکری و روحی و تزریق جدیت با این هدف که آنان می توانند و باید موفق شوند. 

این مسئولیت آنان است نه هیچکس دیگر، آنانند که آموزش اینکار را دیده اند نه دیگران. زمانی که این موضوع را از کنه روح و منطق کاری خود پذیرفتند، پشتیبانی واقعی و جدی و نه طنزآلود و سرخوشانه مردم را دیدند و زمانی که به ابزار لازم مجهز شدند، آنگاه با همه ترسی که با ما شریکند، اقدام به عمل خواهند کرد. 

انسانی که می ترسد و اقدام به عمل می کند شجاع است. کادردرمانی را دریابیم و به شجاع و شجاع تر شدن ترغیبشان کنیم نه بعنوان قربانیانی که بدورشان رقص آتش کنیم.

 

 

                                                                                               محمدرضاصدقیانی فر

                                                                                                 فروردین ماه 1399