آنلاین یا آیلاند؟ مسئله اینست . . .

 

 

آموزش آنلاین در کشور ما، چندسالی است که به دغدغه ای فکری و عملی برای صنعت آموزش تبدیل شده است. آموزش بخش غیردولتی (یا با کمی تسامح، بخش خصوصی) در بخش بزرگسالان، تکلیف خود را تا حدودی بااین مقوله روشن کرده و پس از چند سالی کش و قوس، بالاخره صاحبان حِرف و صنایع و دست اندرکاران کسب و کار، در برخی موارد آموزش از راه دور را بعنوان بستر آموزشی مناسب خود، برگزیدند و این شیوه آموزشی میرود تا راه رشد خود را پیدا کند.

ولی در دو مقوله دیگر، این شیوه به معضلی دامنگیر تبدیل شده است: یکی در بخش آموزش دولتی و دیگری در بخش آموزش کودکان و نوجوانان؛ اگرچه این دو بخش ارتباط تنگاتنگی دارند و تحلیل یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست.

این تفکیک در نوشتارحاضر نیز بدین خاطر انجام گرفته است که امروزه، صحبت ها پیرامون ضعف ها و عملکرد این نوع آموزش، عمدتا در بخش دوم یعنی آموزش آنلاین در مدارس ایران دور میزند.

***

یکی از دهها اثر کرونا در اجتماع و اقتصاد ایران، لزوم استفاده گسترده و فشرده از آموزش آنلاین بود، بدلیل اینکه با افزایش زمان قرنطینه و تداوم تعطیلی مدارس، مسئولین امر به فکر ادامه سال تحصیلی به شیوه آنلاین افتادند.

شروع مباحث با قول های متعدد وزیر ارتباطات و فن آوری اطلاعات برای افزایش سرعت اینترنت و تسهیل دسترسی دانش آموزان کشور به آموزش های درسی آنلاین بود؛ بعبارت دیگر در گام نخست معلوم شد که زیرساختهای اینترنتی کشور در دهه سوم قرن بیست و یکم چندان ناپایدار و ناهمگن است که برای دسترسی دانش آموزان به مطالب درسی در اینترنت، باید قول و قرارهای وزیر در کار باشد.

با گذشت زمانی کوتاه، این قول و قرار به شکل هدایت داتش آموزان به راهی جدید منتهی گردید، یعنی تماشای برنامه های آموزشی از تلویزیون و افتادن سکان هدایت آموزش عمومی کشور بدست صدا و سیمایی که با همراهی موسسات تولید کتب کمک آموزشی، سابقه ای نسبتا طولانی را برای خود رقم زده است. (البته کاری نداریم که برخی از این برنامه ها در افزایش اضطراب و تشویش روان دانش آموزان و والدین آنها نسبت به امتحان و کنکور و وعده وعیدهای بی سر و ته و دکان داری آموزشی نیز بسیار مثمرثمر و کارا عمل کرده و می کنند!).

اما تلویزیون نیز باتوجه به اشباع برنامه ها و الزام سازمان صدا و سیما به تولید برنامه هایی که بتواند مردمِ در منزل مانده ی بعضا بدون ماهواره را خشنود نماید، جای زیادی برای مانور سرفصل های بی پایان درسیِ 12 سال تحصیلی در کنداکتورها باقی نمی گذاشت، لاجرم دوباره توپ در زمین وزارت ارتباطات، مخابرات و اپراتورهای تلفن همراه فروشنده اینترنت، برای تامین پهنای باند افتاد.

به هرشکل، آموزش آغاز شد و در گام دوم، شیطنت و شوخ طبعی دانش آموزان فضای جدیدی را ایجاد کرد. ناواردی و دانش اندک معلمان برخی پایه های تحصیلی از برقراری ارتباط اینترنتی با دانش آموزان و عدم توانایی کافی درکنترل آنان، سرگشتگی دانش آموزان و والدین آنها را در زمینه "درس خواندن اینترتی" بیش از پیش نمود. بکارگیری واژه های نادرست، ناتوانی در ضبط درست صدا و تصویر توسط برخی معلمین، قطعی های اینترنت، و اعلام عمومی اموزش و پرورش بعنوان نهاد متولی این امر، به توصیه استفاده از اپلیکیشنی که اصولا کارآمد نبود، اعتماد باقی مانده را نیز نسبت کارکرد و قابلیت اتکا به این نوع آموزش دچار تزلزل نمود.

به هر روی این آموزش ها دارای تداوم است و چرخ چهارضلعی اش همچنان می چرخد، ولی در این میان گام سومی نیز پدید آمده است و آن، اعتراض آموزگاران به وزارتخانه متبوعشان نسبت به این شیوه اموزشی است. معلمان، از طرفی صرف زمان زیاد پیش و پس از کلاسهای آنلاین را کارآمد ندانسته و از طرفی دیگر  معتقدند که تعداد - شاید نه چندان کمی - از دانش آموزان، از دسترسی به گوشی هوشمند یا کامپیوتر یا تبلت محرومند و این موضوع، توزیع برابر آموزش را زیر سوال میبرد.

حال سوال اینجاست که ایراد قضیه واقعا در کدام طرف است؟ یا بعبارت دیگر، بدون مقصریابی، مشکل آموزش آنلاین در مدارس ایران را باید از کدام زاویه بررسی کرد؟  

1- زیرساخت های فنی موجود در کشور

2- دانش آموزان و امکانات در اختیارشان

3- آموزگاران و مهارتشان، عملکرد وزارت آموزش و پرورش و اصولا سیاست آموزشی کشور.

***

در مورد اول، زیاد گفته و نوشته شده است و منابع فراوانی از منتقدین و مدافعان زیرساخت های اینترنتی و ارتباطی کشور وجود دارد، ولی به هرحال این امکانات – یا ازدیدگاهی دیگر، نبود امکانات تاثیری قطعی بر عملکرد ارتباطات اقتصادی- تجاری، علمی و فرهنگی ایران، چه درداخل و چه در سطح بین المللی دارد. موضوع اصلی در این میان، توزیع یکسان و عملکرد هماهنگ و متناسب متولیان امر زیرساختهای ارتباطی است. اینکه سهم عمده ای از توزیع اینترنت در اختیار اپراتورهای وابسته به دولت با نرخ های انحصاری است و تازه این انحصار، در بستری انجام میشود که برخی نقاط کشور درحال گذار از  2G به 3G، و برخی دیگردرحال گذار از 3G به 4G هستند و همه اینها کامل نشده، مسئولین امر از شروع بکار 5G درآینده ای نزدیک خبرمیدهند، نشانگر ناهماهنگی میان سیاستها و عملکردهاست و تا یکسان سازی سرعت و دسترسی و امکانات برای ارتباط همگن، راه زیادی در پیش داریم. موضوع دیگر اینکه برنامه ریزان و متولیان امر نه تنها به زیرساختها، بلکه باید به روند زمانی نیز توجه داشته باشند؛ آنهم نه فقط زمان نصب و راه اندازی سخت افزاری، بلکه هزینه های تحمیل شده به جامعه از نظر زمان دسترسی، اتصال، ارتباط، مبادله اطلاعات و تصمیم گیری انجام کار...

***

مورد دوم، بعضا روایتی از محرومیت بخشی ازکودکان و نوجوانان کشورمان از دسترسی به وسایل ارتباطی است. این موضوع دردناک متاسفانه حقیقت دارد ولی بدیهی است که دلسوزی باید منطقی و  مستدل و با راهکار باشد نه از سر احساس و رفع مسئولیت. بنابراین باید با پرهیز از خطای هاله ای و تعمیم نبود دسترسی برای " همه دانش آموزان"، این امر را با تفکیک بیشتری بررسی کنیم.

الف- ایران از جمله کشورهایی است که ضریب نفوذ تلفن همراه، در آن بالاست یعنی با تعدیل آمارهای بعضا اغراق گونه دولتی و استناد به گزارش اتحادیه جهانی مخابرات، این ضریب برای ایران حدود 100/07 درصد است که بیش از 14 میلیون نفر دانش آموز نیز جزئی از این جمعیت هستند که مطابق آمارهای وزارت آموزش و پرورش، حدودا بشکل زیر توزیع شده اند:

8/2 میلیون نفر دوره ابتدایی

3/5 میلیون نفر دوره اول متوسطه

2/5 میلیون نفر دوره دوم متوسطه

(حال، اینکه چگونه با وجود زیرساختهای ناهماهنگی که پیشتر گفته شد، این ضریب نفوذ و دسترسی چگونه ممکن و درحال کاراست، خصوصیات جوامع جهان سومی درحال گذار به مدرنیته است که بسیار راجع به آن بحث و نوشته شده است).

ب- باید پذیرفت که دانش استفاده از تجهیزات ارتباطی در نسل جوان ایران بسیار بالاست و به طنز زیاد شنیده ایم که گویی این نسل با موبایل و تبلت زاده شده اند! . واقع امر نیز اینست که در آمار ارائه شده از تعداد دانش آموزان در سطور بالاتر، مسن ترین آنها با 18 سال سن، متولد سال 1380 است که سال شکوفایی تجهیزات ارتباطی و ورود نسل جدیدی از تلفن های همراه هوشمند به بازار مصرف است، بنابراین بی اغراق می توان گفت اگر نه تنها، که مهمترین اسباب بازی کودکان این دوره، اینگونه تجهیزات بوده و هست. نگاهی به هرم سنی کاربران اینستاگرام و واتس آپ و سایر شبکه های اجتماعی و افراد شاخص آنها، یا بقول امروزی ها شاخ های اینستاگرام، نیز وضعیت توزیع سنی و فراوانی آن را بخوبی نشان می دهد.

پ- قابل درک و قبول است که برخی خانواده ها نیز برای حفظ مرزها و حرمت ها و نگاهبانی از ذهن پاک و بی آلایش کودکان و نوجوانان خود یا بنابر برخی اعتقادات، از خریدن گوشی های همراه هوشمند ابا داشتند و گروهی هنوز نیز . . . ؛ اما پس از اتفاقات دردناک دوسه ساله اخیر در مورد تعرض های روانی و بدنی به دانش آموزان خردسال و ربوده و کشته شدن چندتنی از آنان و بجا ماندن آثار روانی دیرپا در برخی از کودکان، والدین برای رفع نگرانی خود، اقدام به مسلح کردن - تاکید می کنم مسلح کردن - فرزندان خود به گوشی های هوشمند نمودند تا ضمن کنترل موقعیت مکانی آنان با دیدن تصویرشان و آموزش فیلمبرداری از موقعیت های وحشتزا و ناایمن و ارسال برای والدین یا مراجع پلیسی یا افکار عمومی به کودکان خود، ضریب دسترسی و نفوذ تلفن های هوشمند را فراتر بردند.

ت- سرگرمی کودکان این دوره بخاطر مسائل گوناگون، درون خانه ای است تا برون خانه ای، بنابراین فرزندان این نسل بیش از آنکه در خیابان ها و کوچه ها به تگ و دو مشغول  باشند به بازی های اینترنتی سرگرمند.

همه اینها، مهارت استفاده از تجهیزات هوشمند ارتباطی را در کودکان تقویت کرده است بنابراین علاوه بر نفوذ زیاد، دانش و مهارت عمدتا خودآموخته ی بالایی نیز در میان نسل نوباوه ایران و استفاده از ابزارها و نرم افزارها وجود دارد و عملا ارتباطات اینترنتی از هرنوع، - در ذات خود و فارغ از علاقه یا عدم علاقه نوجوانان به درس خواندن از طریق اینترنت - اصلا برایشان کار سختی نیست.

حال باید پرسید آیا امکانات آموزشی و سرعت اینترنت برای دارندگان گوشی هوشمند بقدر کافی فراهم هست که غصه محرومان از امکانات را می خوریم؟

از قضا، اگر بسترهای آموزشی مناسبی برای دارندگان فراهم شود و این امر با برنامه ریزی دقیق و سرشماری صحیح دانش آموزان حاضر در کلاس های آنلاین انجام پذیرد میتوان به آمارهای درستی در زمینه تعداد دانش آموزان محروم دست یافت و آنگاه به برنامه ریزی واقع بینانه ای برای بهره مند کردن آنان پرداخت مثلا فراهم کردن گوشی های هوشمند بطور یارانه ای یا اعتباری توسط اپراتورها یا تجهیز برخی مدارس پایلوت در مناطق مختلف شهری و کشوری به امکانات آموزشی آنلاین، متناسب با تعداد دانش آموزان محروم و سیاستهای دیگری از این دست، میتواند در استراتژی های زیرساختی – آموزشی کشور قرارگیرد ولی بدون اطلاعات درست و اقدامات درست، نه صورت مسئله شفاف می شود و نه مشکلی حل؛ و آنچه که مدام تکرار می شود داستانی تراژیک از نبود امکانات و ... است.

***

و اما مورد سوم که معلمان هستند، دوگروه مجزا از نظر دانش ارتباطات آنلاین را تشکیل میدهند.

گروه اول، معلمان میان سال و سن بالاتری هستند که دوره آموزشی و خدمت خود را با حضور فیزیکی و در دوره پیش از اینترنت آغاز کرده و اکنون نیز در میانه راه به این رویه خو گرفته اند. این گروه، برای استفاده شخصی، چه بسا از تلفن های همراه هوشمند نیز بهره میبرند ولی تدریس و کنترل کلاس و برقراری نظم از راه دور، آنهم بدون نشان دادن هیبت آموزگاری، برایشان کاری دشوار و نامفهوم است.

طبیعی هم هست که معلمی که 15 ، 20 سال یا بیشتر را در کلاس درس به تحبیب و تهدید و تنبیه و تشویق فردی و جمعی گذرانده، دانش آموزانش را با ارتباط کلامی و چشمی تحت تاثیر و کنترل خود قرارداده، با دیدن تکالیف و احضار والدین مشاوره و قدرت نمایی کرده و حتی بعنوان سنگ صبور و محرم رازدانش آموزان نقش آفرینی کرده، براحتی نمی تواند چنین نقش و عملکردهایی را از پشت قابی چند سانتیمتری ایفا کند. معلم با دیدن دانش آموزانش روح می گیرد و زمانی که نه تنها شاگردانش را نمی بیند بلکه برعکس، فقط اوست که در معرض دید دانش آموزان قرار دارد، علی القاعده در وضعیت ناخوشایندی قرار می گیرد.

همه اینها بدین خاطر است که معلم میان سال ما، هیچگاه آموزشی در این زمینه ندیده است چون اصولا ارائه چنین اموزش هایی در سیاست گذاری آموزشی ما جایی نداشته و ندارد!.

برنامه ریزان آموزشی ایران تصور می کنند که تدریس آنلاین، دردشوارترین حالت!، مانند گپ و گفت های تصویری در پیام رسان هایی مانند WhatsApp  و Skype و امثال آن است و هیچ تصور ذهنی از این که ارتباط دوستانه، ارتباط کاری و ارتباط آموزشی، سه نوع مختلف ارتباط هستند که صرفا از یک بستر و ابزار بهره می گیرند، نداشته و ندارند.

بنابراین به معلم توصیه می شود که در جایی ازمنزل خود مستقر شده و با گوشی خود، دانش آموزان را به درس خواندن وادار نماید و با گفتن چند مثال ادبی یا چند فرمول و چندین بار عتاب و خطاب! کار را تمام شده فرض کند. حال اینکه کجا بنشیند، چگونه بنشیند، چگونه صدا و تصویر را ضبط و قطع و ارسال کند و ... به سلیقه معلم واگذار شده است!.

این بی آموزشی، تقصیری را متوجه معلم نمی کند بلکه وی، علاوه بر خستگی ناشی از صرف انرژی زیاد برای تبادل کلامی با تعداد زیادی فرد بدون تصویر و مجهول الحضور!، ضرری مالی را نیز متوجه خود میداند چرا که باید برای خرید بسته های اینترنتی از جیب خود هزینه کند.

گروه دوم، معلمان جوانی هستند که روش استفاده از این گوشی ها را بخوبی می دانند، بخوبی تصویر را تنظیم و ضبط می کنند، بخوبی ابتدا و انتهای فایل های صوتی خود را کنترل می کنند و بسرعت فایل های درسی را نیز بارگذاری می کنند ولی چون بنیان کاری آنان نیز بر کسب مهارت در آموزش حضوری و ارتباط فردی است و چکونگی ارائه آموزش از پشت دریچه تنگ لنز دوربین را نمیدانند روش تدریس درستی ندارند و به دانش فردی، مهارت و سلیقه خود تکیه می کنند بنابراین گونه گونی و عدم هماهنگی در نحوه ارتباط و مطالب و روش بیان معلمان، در دانش آموزان حسی از هماهنگی و نظم آموزشی ایجاد نمی کند.

و همه این موارد، ناتوانی ها و ناهمگنی ها از چشم تیزبین نوجوانان و کودکانی که به استفاده از این گوشی ها خو گرفته اند پنهان نمی ماند . . .

آیا معقول است که  انتظار داشته باشیم دانش آموزی که به تناسب سن و شرایط، در کلاس درس بازیگوشی میکند و با وجود ترس از معلم، شوخ طبعی و شیطنت بعضا دلپسند خود را به پیش میراند، حال که از دسترس معلم بدور است و در پناه خانواده خود نشسته، از وی فرمان ببرد؟!

باید کمی واقع بین بود!. آیا اصولا دانش آموزان ما از نظر تربیتی و آداب، احترام به بزرگترها و معلمان را چنان آموخته و در خود نهادینه کرده اند که حتی از پشت گوشی تلفن و شرایط نادیدنی، در انجام تکالیف و گوش سپردن به مباحث معلم خود سنگ تمام بگذارند؟!.

***

کاناد و استرالیا از دهه 1970 میلادی، یعنی نزدیک به نیم قرن پیش، آموزش از راه دور را آغاز کردند، یعنی زمانی که تلفن همراه و تبلت و کامپیوتر، یاوجود نداشت یا فراگیر نشده بود؛ ولی دولت این کشورها برای پرورش دانش آموزان در اقصی نقاط کشورهای پهناور خود از رادیو استفاده میکردند، بنابراین اگر امروزه دانش آموز، معلم، مدیر و وزیر استرالیایی یا کانادایی از آموزش آنلاین صحبت میکند، احتمالا پدر، مادر یا پدربزرگ و مادربزرگش از کسانی بوده اند که از راه دور آموزش دیده اند.

***

امروز در این نقطه قرار داریم:

  • برنامه ریز آموزشی و مسئول امر، درباره آموزش آنلاین، آموزشی ندیده است بنابراین درکی از چگونگی و ضوابط آموزش از طریق اینترنت ندارد.
  • معلم آموزشی در این باره ندیده و هیج دوره مهارت آموزی در روش تدریس اینترنتی در برنامه هایش وجود ندارد؛ ولی برای گذران معاش و انجام وظیفه حرفه ای و عدم تخطی از اصول و بخشنامه ها، به توصیه ها و دستورات عمل میکند؛ بنابراین کسی که سالها یاد گرفته و عادت کرده که از دیگران اشکال و ایراد بگیرد و الگویی مطلوب باشد، براحتی ناتوانی و ایراداتش بر پرده    می افتد و معترض این وضعیت می شود.
  • دانش اموز نوجوان، الگوی روشنی از آموزش آنلاین ندارد و ارتباط انلاین را جز برای تفریح و سرگرمی و گزارش سلامتش به والدین نمیداند بنابراین سرمشقش، معلمی است که ذات نایافته از هستی بخش . . .
  • والدین نیز هیچ الگویی در این باره، در اختیار ندارند. از طرفی آموزش ندیده اند و از این بابت بمانند معلمان فرزندانشان هستند؛ از طرف دیگر بعنوان پل ارتباطی میان فرزندان و معلمان،     نمی توانند این دو را به یکدیگر متصل کنند چون اصولا فقط پول پرداخته اند و اختیار و نقشی در برنامه ریزی های درسی و شیوه های اجرای آموزش نداشته و ندارند.

و سرِ گم شده کلاف آموزش آنلاین در حیطه مدارس، همچنان گم گشته باقی میماند.

آیا قرار هست تا برای این زیرساختهای نداشته ی فنی و فکری، فکری بشود؟ . . .

محمدرضا صدقیانی فر

اردیبهشت 1399